فقط جایی برای نوشتن.

ساخت وبلاگ

امکانات وب

ساعت ده صبح دوباره بیدار شد با گریه اومدیم بیرون سرشو با اسباب بازی هاش گرم کردم و چون تب داشت استامینوفن دادم و کم کم آروم شد.من شلغم بار گذاشتم غذا پختم یه ماشین لباس انداختم و جارو کردم و میوه آوردم بهش دادم یه کم خورد. رفتیم پوشک عوض کردیم اومدم شیر درست کنم که میم اومد... هنوز شیر نخورده دوباره گریه زاری ها شروع شد... فقط روپا بخوابم،. زمینم نذارین منو... خداخیرش بده میم گذاشتش رو پاش و خودشم دراز کشید خسته بود.پتو انداختم روشون... قابلمه هارو خاموش کردم، لباس هارو هم پهن کردم و اومدم تو اتاق تو رخت خواب میمچه دراز کشیدم... بچه ها دعام کنین، خیلی خسته ام. . فقط جایی برای نوشتن....
ما را در سایت فقط جایی برای نوشتن. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fso1996o بازدید : 31 تاريخ : سه شنبه 26 دی 1402 ساعت: 2:09

بعدازظهر میمچه رو دوباره بردیم دکتر، بهش آنتی بیوتیک داد. از دکتر که برگشتیم خونه من حالم بد شد، بدنم درد گرفته بود مخصوصا زانوم که خب از قبل هم مشکل داشت. له بودم... میمچه هم تو بغلم خوابش برد هردومون جلو بخاری تو پذیرایی خوابیدیم. میم هم پای تلویزیون بود و گوشی من. از خواب باز با گریه میمچه بیدار شدیم اما بدن درد من وحشتناک شده بود. یه ژلوفن خوردم و رفتم پوشک میمچه رو عوض کنم دیدم سه تا دونه بیشتر نداره و خب اگه باز بیوفته رو دور خرابکاری... میم رفت دنبال پوشک. میمچه هم پاشد یه کم بازی کرد و رفت ظرف آبنبات که میم برنداشته بود از روی عسلی چپه کرد! از‌ش گرفتم جمع کردم رفتم بذارم رو اپن دیدم بین دوتا مبل و میز گیر کرده و داره اعتراض میکنه...نجاتش دادم دیدم تو دستاش دوتا آبنباته فقط جایی برای نوشتن....
ما را در سایت فقط جایی برای نوشتن. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fso1996o بازدید : 26 تاريخ : سه شنبه 26 دی 1402 ساعت: 2:09

امروز روز خواب مادر پسری بود فقط جایی برای نوشتن....
ما را در سایت فقط جایی برای نوشتن. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fso1996o بازدید : 28 تاريخ : سه شنبه 26 دی 1402 ساعت: 2:09

من سه کلمه میگم، ولی میدونم که روضه ست...

شیعه، دختر بچه، گوشواره

.

میدونم چند روز گذشته، دلم نمیخواست چیزی ازش بگم، بخونم یا بنویسم چون هیچ چیز نمیتونست داغ دلم رو بیان کنه، اما امروز که عکس گوشواره قلبی رو دیدم دیگه نتونستم سکوت کنم.

خدالعنتتون کنه

.

فقط جایی برای نوشتن....
ما را در سایت فقط جایی برای نوشتن. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fso1996o بازدید : 43 تاريخ : سه شنبه 19 دی 1402 ساعت: 20:53

صبح سه تایی صبحونه خوردیم،. میم رفت و ما دوتا دوباره خوابیدیم تا ۱۲ فقط جایی برای نوشتن....
ما را در سایت فقط جایی برای نوشتن. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fso1996o بازدید : 42 تاريخ : سه شنبه 19 دی 1402 ساعت: 20:53

نزدیک چهل روزه میمچه مریضه،. یه کم بهتر میشه دوباره شروع میشه.تب،. گریه،. بی حالی،. بهونه گیری،. اسهال، سوختگی پا...و بنظرم یه موقع هایی گلوشم درد میکنه و سرفه و آبریزش بینی.دوبار دکتر رفتیم، کلی دارو خورده اما کامل خوب نمیشه.از جمعه پامو بیرون نذاشتم شاید حالش بهتر بشه اما فرقی نکرده.دیشب تا صبح غر زد و گریه کرد، هوا روشن شده بود دیگه دو سه ساعتی خوابیدیم.از وقتی هم بیدار شده نق نقو شده، مشخصه خوابش میاد ولی نمیخوابه. روپام خواب خواب بود بردمش تو اتاق بیدار شد منم دادمش دست میم گفتم من هیچی گردن نمیگیرم دیگه.گرفت بچه رو اما اخماش رفت تو هم.دیشبم داشتم میمردم از بیخوابی،. میمچه گریه میکرد عصبانی شده بودم که بسه دیگه تمومش کن، میم ناراحت شده بود که چرا عصبانی میشی.خسته شدم بخدا ، تو صبح میری شب میای باشه قبول زحمت میکشی دستتم دردنکنه ولی وقتی میای خونه دیگه وظیفه ای نداری،. دیگه تعطیلی تا صبح فردا...حداقل بیرون میری چهارتا آدم میبینی باد به کله ت میخوره...یه خواب بی استرس که هیییچ، یه دستشویی بی استرس نمیتونم برم.الانم که تو اتاقن پدر و پسر، میمچه داره غرغر میکنه و میزنه به در...نمیفهمم اونایی که میگن بچه بیار چطوری این کارای بچه رو تحمل میکنن. من نمیکشم اصلا..بعدا نوشت:رفتم دنبال میمچه میبینم بچه اونقدر گریه کرده که صورتش کثیف شده و بهم ریخته.باباش هم دوتا دمبل گذاشته جلوش بازی کنه یعنی خلاقیتش در نگهداری از بچه همینه...حرفم بزنی میگن مردا هم تو این بازار روزی صدبار میزاین!!ببخشید با این روزی صد بار زایمان کدوم نیازشون لنگ مونده؟تشریف میارن خونه چایی شون به راه، غذاشون به راه، خوابشون بی استرس و دلواپس، دستشویی و حموم آزادانه و راحت...تازه غر هم میزنن چرا برنجت شفته بود؟ چرا فقط جایی برای نوشتن....
ما را در سایت فقط جایی برای نوشتن. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fso1996o بازدید : 41 تاريخ : سه شنبه 19 دی 1402 ساعت: 20:53

ساختمون ما هر طبقه سه واحده... واحد کناری مون یه خانوم میانساله که شوهرش فوت شده و روبه‌روی ما یه زن و شوهر میانسال. چند باری هر کدوم برامون آش رشته و عدس پلو و شله زرد نذری آورده بودن.هر دوشون تو حاملگی من اومدن این خونه و من تا حالا نتونسته بودم جواب محبت هاشون رو بدم. البته من هیچ وقت ظرف خالی برنگردوندم اما خب دوست داشتم یه بارم ما مهمونشون کنیم.امشب میخواستم شام سوپ شیر درست کنم، دقیقه آخر تصمیم گرفتم بیشتر درست کنم به همسایه ها هم بدم و میم هم گفت آره فکر خوبیه. یک ساعته تو زودپز سوپ آماده شد و بردم براشون. وقتی میخواستم چادربپوشم میمچه گریه میکرد که باهام بیاد، آخرم میم مجبور شد با پیژامه بچه رو بغل کنه و دم در منو نگاه کنن تا من برم و بیام فقط جایی برای نوشتن....
ما را در سایت فقط جایی برای نوشتن. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fso1996o بازدید : 25 تاريخ : چهارشنبه 13 دی 1402 ساعت: 12:28

جمعه به امیر گفته بودم که از مغازه دو تا پاکت شیر برای میمچه بیاره، اومد خونمون میم هنوز سرکار بود، من پولش رو دادم. بعدم که میم اومد حسابی گرم صحبت شدن و تا دیروز هم میم نگفت پول شیر رو دادی یا نه.دیشب سر دفتر و کتابش بود پرسید راستی پول شیر رو دادی؟؟ گفتم آره.ولی همون لحظه چشمام قلبی شد.چند روز پیش که بیرون بودیم میمچه حسابی چادرم رو مورد عنایت قرار داد. دیشب قبل خواب میم انگار یه چیز مهم یادش اومده باشه پرسید : چادرت برای مهمونی فردا تمیزه؟؟؟؟گفتم آره. و باز چشمام قلبی شد. امروز خونه مامانم بودم بهش زنگ زدم که یه قطره استامینوفن بخره، گفت: ببین مامانت اینا چیزی نمیخوان؟؟گفتم بابام نیست مامانمم میمچه رو برده حموم، میپرسم بهت پیام میدم بی زحمت چک کن. و باز چشمام قلبی شد. الانم تو اتاق خوابیده و من تو هالم... اما بهش پیامک دادم و بابت این سه تا سوالش ازش تشکر کردم. فقط جایی برای نوشتن....
ما را در سایت فقط جایی برای نوشتن. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fso1996o بازدید : 22 تاريخ : چهارشنبه 13 دی 1402 ساعت: 12:28

اگه تا امشب شک داشتم، امشب به یقین رسیدم که من جلوجلو ذوق کنم، قضیه کنسل میشه. آقا ما از بچگی شب عید ولادت حضرت زهرا مهمونی داریم، بزرگ و باشکوه، خونه بابابزرگم که بعد فوتش میریم خونه داییم.پارسال هفت ماهم بود رفتیم، مامانم گفت یه چادر بگیر دورت خیلی جلف بازی درنیار و یه گوشه بشین که چشم نخوری فقط جایی برای نوشتن....
ما را در سایت فقط جایی برای نوشتن. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fso1996o بازدید : 21 تاريخ : چهارشنبه 13 دی 1402 ساعت: 12:28

تا چند ساعت دیگه، میمچه ۱۰ ماهه میشه فقط جایی برای نوشتن....
ما را در سایت فقط جایی برای نوشتن. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fso1996o بازدید : 38 تاريخ : پنجشنبه 7 دی 1402 ساعت: 21:40

سر ماجرای خونه، خدا کاری با ما کرده که دیگه فکر نمیکنم چیزی تو دنیا پیدا بشه که من و میم ازش بترسیم فقط جایی برای نوشتن....
ما را در سایت فقط جایی برای نوشتن. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fso1996o بازدید : 32 تاريخ : پنجشنبه 7 دی 1402 ساعت: 21:40

هرچی از غذا خوردن میمچه خوشحال بودیم و تعریف کردیم همه چپه شد!!به جز شیر هیچی نمیخوره...دیروز که گذاشته بودمش خونه مامانم و رفتیم خرید خواهرم براش پوره کدو و سیب و خرما درست کرده و بهش دادن خورده...بقیشم دادن که امروز دهنش کنم. اصلا باز نکرد دهنش رو..ماکارونی داشتیم ناهار، وقتی دید بال بال میزد که میخوام، با قاشق له کردم دادم بهش اونم با ذوق میخورد...یهو سرفه ش گرفت و همه رو بالا آورد، دیگه هم نخورد.واقعا نمیدونم چیکار کنم.کاش یه روز میم وقت بذاره ببریمش دکتر، اگه اون بگه قد و وزنش طبیعیه که دیگه اینقدر حرص نمیخورم.چه بدبختی افتادم که تو خانواده ما همه تپلن، نی نی کوچولوها بیشتر!حالا بچه من لاغره اینقدر تو چشمه...میم هم بچگیش خیلی لاغر بوده، الان معمولیه.. فقط جایی برای نوشتن....
ما را در سایت فقط جایی برای نوشتن. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fso1996o بازدید : 36 تاريخ : پنجشنبه 7 دی 1402 ساعت: 21:40